فوریه 2007
Monthly Archive
فوریه 26, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[6] Comments

يه تصميمي گرفتم
اين رو ديگه به هيچ كس نميگم
بمونيد تو خماري…
اون موضوعي كه همه بهش فكر مي كنن
و منتظرش هستن هم نيست
الكي در اون مورد كامنت نذارين لطفاً!
فوریه 25, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[7] Comments
ديروز روز مهندس بود
من يكي كه به عنوان يه مهندس انقدر از صبح مشغول بودم
كه وقت نكردم وبلاگم رو آپديت كنم
بقيه هم چقدر تحويل گرفتن!
خداييش اين هم از شانس ماست،
اونهمه درس خفن بخون
اين همه تو كارت سختي بكش
آخرش حتي تو شركت به اين گندگي
كه به خاطر خوب شدن سرماخوردگي فلان كَس تبريك ميگن
براي اين روز تره هم خرد نكنن!
اي خدا!!
فوریه 25, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
۱ دیدگاه
بالاخره ساختمون خريداري شد!
ولي خب فعلاً نيمه كاره است
بايد صبر كنيم كه ساخته بشه
و به قول دوستان،
آماده بهره برداري بشه
اميدواريم به عمر ما قد بده!
فوریه 21, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[6] Comments
اين هم كيك براي خانم مهندس نرم افزار
شب ديگه كيك نمي خرم ، باشه؟
اين هم مرجان بعد از ديدن كيك:
فوریه 21, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[2] Comments
ته تغاري خونه،
عزيز دل خواهر،
ناز ناز مهربون بدجنس
اي هم اخلاق پدر جان
اي
عكاس لحظه هاي ناباي پولِتِ گذشته هاي دور و باربي اكنون
قربون اون چشماي قشنگت برن پسرهاي دانشكده،
كوفتشون بشه كه هرروز مي تونن تو رو ببينن ولي من نه!
همه اينا رو گفتم ،تا بگم چه خوب شد به دنيا اومدي
اين جهان يه تو رو فقط كم داشت
پس
تولدت مبارك
پ.ن. جمعه منتظرم ها!كلي خريد كردم
فوریه 20, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[2] Comments
اين قالب وبلاگ آخرش من رو مي كشه
چرا نمي فهمه ما به زبان فارسي
از راست به چپ مي نويسيم نه از چپ به راست؟
هركاري مي كنم آخرش هم يا علامت سوال آخر جمله رو
مياره اولش…
مطمئناً سه نقطه آخر جمله قبلي هم اومده اولش
من عاشق علامتهاي آخر جمله ها هستم
ولي به خاطر اين قالب ازشون دست شستم
احتمالاً برميگردم به همون قالب ساز سايكو خودمون
باز هم دم هموطن خودمون گرم
فوریه 20, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
نوشتن دیدگاه
خب اولين نتيجه اونوريها به دنيا اومد،
جالب اينجاست كه ميگن مامان دختره
شاكيه كه چرا انقدر زود بچه دار شدي
من تو اين سن و سال مادر بزرگ شدم!!
يكي نيست بگه حتماً سن بچه دار شدن خودت
هم خيلي پايين بوده كه حالا تو سن پايين
مامان بزرگ صدات خواهند كرد!
فوریه 20, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
نوشتن دیدگاه
تونستي از خواب راحت بيدار شي؟
آره، ساعت هفت خيلي راحت بيدار شدم
فوریه 19, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[7] Comments
نه كه چند ساله دارم تو كانادا و امريكا زندگي ميكنم
بدنم نمي تونه خودش رو با ساعت تهران تطبيق بده
چند وقته ، شبها به سختي مي خوابم
عوضش صبحها نميتونم بيدار بشم.
به روي خودم هم نميارم صبحها دير ميرم سر كار
آخر ماه با جريمه كسر كار موجود در فيش حقوقي كه
روبرو شدم تازه مي فهمم كانادايي بودن يعني چي!
فقط اميدم به اينه كه از هفته ديگه بابك ديگه نميره پالايشگاه
صبحها به زور اون هم كه شده مجبورم زود بزنم بيرون
فوریه 19, 2007
Posted by myahya7 under
Uncategorized
[2] Comments
از اون اتفاقا بودها
اينكه صبح بابك از پالايشگاه اس ام اس بزنه
كه داره اينجا شديد برف ميباره
ولي دم خونه هوا تازه ابري باشه
آخ كه دلم واسه اين آسمون ميسوزه
اون هم ديگه قاطي كرده
صفحهٔ بعد »