همیشه سعی کردم وقتی با کسی قرار میذارم،

طوری راه بیفتم که یه چند دقیقه ای زودتر برسم،

به همین دلیل تو اکثر مواقع تو راه عجله ندارم

و میتونم با آرامش به دور و برم نگاه کنم،

از این حس آروم بودن خیلی خوشم میاد،

اینکه استرس رسیدن به مقصد رو نداشته باشم،

تازگیها خیلی بیشتر این حس آرامش رو

سعی میکنم تو خودم بسازم،

چند روز پیش تو یه سمیناری بودم،

سر ناهار که همهمه اطرافیان دور و برم بود،

بر خلاف همیشه که عادت دارم

وقتی وسط نشستم به حرفهای هر دو گروه دور و برم گوش بدم،

یه لحظه تصمیم گرفتم هیچی نشنوم،

مثل بعضی فیلمها که بیننده همهمه اطراف رو میشنوه

ولی خود طرف انقدر گیج و منگه

که نمیفهمه چه خبره!

تجربه جالبی بود،

نمیشه هیچوقت گوش رو به نشنیدن مجبور کرد،

ولی اینکه یه لحظه خودت رو جدا کنی

یا حداقل احساس کنی که نشنیدی…

فوق العاده است!

یا گاهی اوقات تو میدون ونک،

با آرامش دور میدون رو طی میکنم،

تو اون فضای بین خیابون ملاصدرا و برزیل

که همیشه موجی از مردمی

که با عجله دارن میان و میرن هست،

وقتی با آرامش مسیر رو طی میکنم،

تازه به موهبت زمان و حس آرامش پشتش پی میبرم

و قدرش رو میدونم

ولی حیف که همیشه از این اتفاقات نمیفته

گرچه میدونم که فرصت رو خودم باید بسازم!

پ.ن. یه پند حکیمانه از تیستو: دوستان من قدر لحظاتتون رو بدونید!